در جغرافیای سیاسی خاورمیانه، هیچ رسواییای ویرانگرتر از فرو افتادن نقاب تقدس از چهرهی کاسبان تحریم و جنگ نیست. دهههاست که رژیم ایران با اسم رمز عمق استراتژیک و محور مقاومت، عظیمترین پروژه انتقال ثروت ملی ملتهای ایران به خارج از مرزها را بە یغما می برد؛ پروژهای که در آن، ایدئولوژی تنها پوششی فریبنده برای حفظ منافع یک الیگارشی فاسد منطقهای است. امروز، انتشار تصاویر زندگی اشرافی فرزندان رهبران نیابتی در عراق، دیگر تنها یک حاشیه زرد در فضای مجازی نیست، بلکه جرمشناسی یک سرقت بزرگ تاریخی است. این تصاویر، تجسم عینی تضاد میان شعارهای آسمانی و زندگی مرفه برای کسانی است که با پول نفت ملت ایران، امپراتوریهای خانوادگی بنا کردهاند. این، روایت تبدیل شدن آرمانگرایی ادعایی به غارتگری واقعی است. انتشار تصاویری که سبک زندگی اشرافی، بعضاً هنجارستیز منسوب به فرزندان رهبران جریان موسوم به مقاومت را به نمایش میگذارد، فراتر از یک جنجال رسانهای زودگذر، حکایت از شکافی عمیق و پرناشدنی دارد که همچون جرقهای بر انبار باروت خشم فروخفتهی افکار عمومی عمل میکند. این پدیده نماد بارز ریاکاری سیستماتیک در ساختاری است که در آن، شهروندان عادی تحت شدیدترین فشارهای معیشتی و تحریمها به اقتصاد مقاومتی و زهد فراخوانده میشوند، اما همزمان مستنداتی از زندگیهای مرفه و غربی آقازادگان و وابستگان به هسته سخت قدرت در شبکههای اجتماعی دستبهدست میشود؛ موضوعی که در خصوص خاندان حکیم و شخص عمار حکیم، به عنوان یکی از استراتژیکترین مهرههای نیابتی و بازوهای اجرایی ولایت فقیه در عراق، ابعادی پیچیدهتر و خشمبرانگیزتر مییابد. مجلس موسوم بە اعلای انقلاب اسلامی عراق که موجودیت خود را مدیون دستور مستقیم خمینی و حمایتهای بیدریغ رژیم در بحبوحه جنگ ایران و عراق است، اساساً با هدف ایجاد یک اهرم فشار سیاسی نظامی و گسترش هژمونی ایدئولوژیک رژیم در بافت شیعی عراق تأسیس شد و خاندان حکیم، از سید محمدباقر تا عبدالعزیز و اکنون عمار، دهههاست که به عنوان کارگزاران این پروژه، از خط اعتباری نامحدود مالی، لجستیکی و سیاسی رژیم ایران ارتزاق کردهاند. منتقدان و ناظران سیاسی بر این باورند که طی چهار دهه گذشته، میلیاردها دلار از ثروت ملی و درآمدهای نفتی مردم ایران که میتوانست صرف بازسازی زیرساختهای ویران داخلی و ارتقای رفاه ایرانیان شود، تحت لوای دکترین هزینهبر عمق استراتژیک به حلقوم این گروههای نیابتی سرازیر شده است؛ سیاستی که برای شهروند ایرانی گرفتار در گرداب تورم و فقر، معنایی جز غارت سازمانیافته سرمایههای ملی ندارد. عمار حکیم و دیگر عوامل رژیم که تلاش دارد با ژستهای دیپلماتیک و ایجاد جریان حکمت ملی، چهرهای مستقل و ملیگرا از خود به نمایش بگذارد، در عمل نمیتواند بند ناف وابستگی ایدئولوژیک و مالی خود به ولایت فقیه را انکار کند، چرا که قدرت سیاسی و امپراتوری اقتصادی او ریشه در همین حمایتها دارد؛ اما تناقض ویرانگر آنجاست که در حالی که پدران بر طبل مبارزه با استکبار جهانی و غرب میکوبند و جامعه را به رعایت قیود سختگیرانه شریعت ملزم میکنند، نسل جدید و فرزندان منتسب به این الیگارشی مذهبی، با بهرهگیری از همان پولهای بادآورده، غرق در مواهب سبک زندگی لیبرال و آزادیهای غربی در سواحل جهان هستند. این دوگانگی آشکار، بنزینی است بر آتش خشم مردمی که معتقدند چراغی که به خانه رواست، به مسجد حرام است و میپرسند چرا سفره مردم ایران باید کوچک شود تا هزینه عیاشی کسانی تأمین گردد که نه تنها تعهدی به مليته ایران ندارند، بلکه با سبک زندگی خود بە ریش شعارهای انقلابی حامیانشان میخندند. در نهایت، پرونده رهبران عوامل رژیم و تصاویر منتسب به دخترانشان ، چه واقعی باشد و چه نباشد، در ذهنیت جمعی به نمادی از ورشکستگی اخلاقی مدعیان دینمداری تبدیل شده و ضمن تسریع روند دینگریزی در میان نسل جوان ایران و عراق، نشان میدهد که چگونه یک طبقه ممتاز و رانتخوار با سوءاستفاده از مفاهیم مذهبی و جیب مردم ایران، به قدرت رسیدهاند اما در خلوت خود، زیستی کاملاً سکولار و مرفه دارند. در تحلیل نهایی، این تصاویر سندی انکارناپذیر بر این واقعیت است که رژیم ایران، با دشمنی آشکار علیه ملیتهای ایران، عملاً به یک نیروی اشغالگر داخلی تبدیل شده که مأموریت اصلی خود را در غارت سیستماتیک ثروتهای ملی و انتقال آن به آنسوی مرزها تعریف کرده است. پولی که باید خرج نان، دارو و آینده کودکان ایرانی شود،اما توسط این رژیم دزدیده شده و در دهان گروههای تروریستی و نیابتی ریخته میشود تا بقای ایدئولوژیک نظام را تضمین کند. بنابراین، رفاه و عیاشی آقازادگان عراقی در سواحل اروپا، حاصل مستقیم فقر، کارتنخوابی و رنج میلیونها ایرانی است؛ حقیقتی که ثابت میکند بزرگترین دشمن مردم ایران،حکومتی است که خزانهی کشور را ملک شخصی تروریستها و مزدوران منطقهای خود میداند.



