این چه شوریست که در سر دارم
این چه شوریست که در دل دارم
من که یار باوفاى راه توام
من دلدار و چشم براه توام
ای سرچشمه نور و پاکى و راستى
اى خوب خوبان ای مشعل فروزان
من که در فرا راهم بجز نور تو ندارم امیدى
عشق من توى جانم فدایت
فدایت مى شود جانها، چون تنها امیدى
خادمان راهت سلحشوران روزگارند
مردان و زنان باوقارند در خلوتت
کودکان و پیر و جوان این مرزوبوم
چشم انتظار روزیند که سرآید نور امید
نور امید همه، ازادى و رستگاریست
معشوقه همهاى سازمان خهبات
اى سنگر رهایی