در روز ١٥ آذرماه امسال ٢٩ دانش اموز کلاس چهارم ابتدايی مدرسه انقلاب اسلامی شين آباد پيرانشهر بر اثر آتش سوزی کلاس دچار سوختگی شدند که هنوز تعدادی از این دانش آموزان در بيمارستان های اروميه و تبريز بستری هستند. برای بيان واقعی قضيه "کردپرس" با يکی از اين دانش اموزان که از ناحيه دست و صورت دچار سوختگی شده بود، مصاحبه ای انجام داده است که قسمتى ازمصاحبه در پی می آيد.
در ابتدا از خودتان بگوييد.
بنام خدا: يادگار مصطفى نژاد هستم دانش آموز ده ساله کلاس چهارم ابتدايی مدرسه دخترانه انقلاب اسلامی شين آباد پيرانشهر. يادگار جان برای ما از روز حادثه بگوئيد. نميدانم از کجا و چگونه شروع کنم تا به ياد آن روز می افتم ترس و و حشت تمام وجودم را فرا می گيرد. "يادگار" با همان حالت معصومانه و کودکانه خود آهى سوزناک از ته دل می کشد و می گويد": صبح روز چهارشنبه ١٥ آذرماه همانند روزهای قبل خواب شيرين صبحگاهی را بقصد ورق زدن برگی ديگر از دفتر علم و انديشه ترک گفته و به همراه دوستانم راهی مدرسه خود شديم. سرانجام به مدرسه رسيدم و همانند ساير روزها سر صدای بچه ها از بيرون شينده می شد زنگ اول چهارشنبه ها درس قران داشتيم، هنوز خانم معلم بر سرکلاس درس حاضر نشده بود ما از او ياد گرفته بوديم که هميشه منظم باشيم و به موقع بر سر کلاس درس حاضر شويم رفتم داخل کلاس و آرام بر سر نيمکت خود نشستم.
"يادگار خانم" چـطور شد که بخاری آتش گرفت?
چند لحظه بعد همانند روزهای قبل بخاری کلاس توسط سرايدار مدرسه روشن شد اما ايکاش هرگز روشن نمی شد در اين ميان خانم معلم نیز به کلاس درس آمد، ولی بعداز چند دقیقه بر اثر شدت نشت نفت از مخزن کوره، بخاری بحدی گرم شد که ترس و دلهره ما و خانم معلم را فرا گرفت. در اين ميان خانم معلم به سراغ کپسول اطفاء حريق رفت تا در صورت بروز اتش آن را خاموش کند که در این اثنا اقا معلم کلاس سوم نیز متوجه این قضيه شد و با کمک سرايدار خواستند بخاری را از کلاس بيرون ببرند ولی چون خيلی داغ شده بود معلم کلاس سوم از "سنور" يکی از همکلاسی هايم خواستند تا به دفتر مدرسه برود و زود يک پارچه خیس شده بياورد تا بوسيله آن بخاری را از کلاس بيرون ببرند. چون بخاری بحدی گرم شده بود که متاسفانه آتش گرفت و با آتش گرفتن آن معلم کلاس سوم و سرايدار مدرسه نیز مجبور شدند ان را با د ست بردارند ولی متاسفانه جلوی در کلاس، بخاری از دستشان رها شد و مخزن نفت آن منفجر شد.
چرا قبل از آتش گرفتن بخاری از کلاس بيرون نرفتيد?
اخه خانم معلم گفت بچه ها نترسيد هيچی نيست الان آتش را مهار می کنيم و شلوغی نکنيد. ما هم به حرف خانم معلم گوش کرديم در کلاس مانديم.
بعداز اينکه اين مخزن نفت بخاری منفجر شد چکار کرديد?
با ديدن آتش و شعله های آن همه جيغ زديم و ترسيديم می خواستيم از در کلاس فرار کنيم که متاسفانه اتش جلوی در را گرفته بود و تعدادی از همکلاسی هايم به بالای نيمکت ها رفته بودند و من و چند نفر ديگر نيز در زير نيمکت ها مخفی شده بوديم. در اين ميان آغا معلم دو سه نفر از دوستانم را هر طورى بود به بيرون برد و لی آنها هم کمی دچار سوختگی شدند.
چند دقيقه در اين حالت قرار داشتيد و چگونه توانستيد از کلاس خارج شويد?
نميدانم که چند دقيقه در اين شرايط ماندگار شديم ولی آنچه از این لحظات سخت به ياد دارم این بود که گرما و دود و آتش در اين چهار ديواری بشدت ما را محاصره کرده بود و همه ما در اين وضعيت زندانی شده بوديم و در اين حالت فقط گريه می کرديم و درخواست کمک می کرديم. چند نفر از همکلاسی هايم روی نيمکت ها رفته بودند و با دستان خود به شيشه های پنجره می کوبيدند و از بيرون طلب کمک می کردند و حتی با ضربه دست شيشه ها را می شکستند ولی چون پنجره کلاسمان نرده های زيادی داشت هيچ کس نمی توانست از لابلای نرده ها به بيرون برود.
"يادگار خانم" آيا در اين هنگامی که شما در زير نيمکت پنهان شده بودی دست و صورت شما با چيزی برخورد کرد که دچار سوختگی شديد?
دقيقا٠‹ به ياد ندارم که به چيزی دست زده باشم اما حرارت آتش بحدی زياد بود که تمام اعضای بدنمان دچار سوختگی شده بود احساس می کردم که در داخل کوره آتش سوزی هستم.
شما از چه طريقی از کلاس بيرون رفتی?
در اين لحظات که معلمان و رهگذران شين آباد از حادثه باخبر شده بودند به کمک ما آمدند ولی چون بخاری آتش گرفته جلوی باز شدن در کلاس را گرفته بود نتواستند به داخل کلاس بيايند به همين خاطر بسراغ پنجره رفتند و چون دسترسی افراديکه حياط مدرسه بودند و ميخواستند به ما کمک کنند با وجود نرده ها بسيار مشکل بود اقدام به بيرون آوردن چهار چوب آهنی پنجره نمودند که بعدا٠‹ متوجه شديم که اين کار را با کمک یک دستگاه ماشين انجام داده بودند. با بيرون آرودن پنجره کلاس چند نفر فورا٠‹ به داخل کلاس آمدند و یک یک بچه را از اين طريق به بيرون بردند و سپس در را باز کردند و بخاری را به بيرون بردند که با اين اقدام دود و هوای داخل کلاس بيرون رفت، و من به همراه یک نفر ديگر از همکلاسی هايم بنام "مرواريد حمزه" از زیر نيکمت ها بيرون آمديم و از فرصت استفاده کرده و از درب کلاس به بيرون فرار کرديم.
از آخرين تصويری که از "سيران" در ذهنت داری برای ما بگو و چـطور شد که او از همه بيشتر دچار سوختگی شد?
زمانی که بخاری منفجر شد و آتش گرفت و جلوی در کلاس با آتش بسته شد "سيران " را ديدم که لباسهايش دچار سوختگی شده بود و با هر دو دست سعی می کرد آن را خاموش کند و با همان شلوغی و کنجکاوی خود در میان دود و آتش بطرف در کلاس رفت و خواست از در کلاس به بيرون برود، من کاملا٠‹ متوجه شدم که در مسير خود از ناحیه صورت با لوله داغ بخاری برخورد کرد و به زمين افتاد و برای مدتی در ميان آتش بی حرکت شد بعداز چند لحظه دوباره بلند شد و با هر دو دستش سعی ميکرد آتش را از خود دور کند تا اينکه مردم رسيدند و پنجره را بيرون آوردند و دانش آموزان را نجات دادند بعداز اين صحنه ديگر "سيران" را نديدم.
"يادگار جان" هيچ ميدانی خوشبختانه سوختگی شما در مقايسه با ساير همکلاسی هايت از همه کمتر بود دليل اين را در چه می دانيد?
همه می گفتند چون من جثه کوچکی دارم کمتر صدمه دیدم ولی خودم ميگم خدا منو دوست داشت و همچنین زود به زير نيمکت رفتم تا بيشتر نسوزم. ای کاش همه همکلاسی هايم به زیر نيمکت ها می رفتند.
حالا که به خانه برگشته ای آیا برای دوستانت نگران نيستی? و بيشتر برای کدام یک از همکلاسی هايت ناراحتی?
دلم برای همه آنها تنگ شده است اما بيشتر برای "سيران"، وقتی مادرم گفت "سيران" مرده خيلی ناراحت شدم و درد خودم را فراموش کردم وبرای او گريه کردم.
"يادگار جان" حالا که به منزل برگشته ای چه درخواستی از خدا داری، يعنی اگه بتونی با خدا درد دل کنی به او چه می گويی?
ميگم خدا جون یک آرزو بيشتر ندارم، فقط ما را به روزهای اول مدرسه برگردان و "سيران" را دوباره پيش ما بفرست آخه او خيلی کوچيک بود چون هنوز تازه ١٠ ساله شده بود.
ولی این آرزو غير ممکنه!
پس ميگم خدایا آرزو دارم که زود منو پزشک کنی تا بتونم همکلاسی هايم را درمان کنم.
آخرين حرفی که دوست داری بزنی چيه?
دوستان خوبم دلم برای همه تون تنگ شده تورو خدا زود برگرديد!!