تعیین روز ٢٥ نوامبر به روز جهانى مبارزه با خشونت در برابر زنان از سوى سازمان ملل متحد به سال ١٩٦٠ زمانى که ٣ خواهر به نامهاى منیروا، ماریت ترزا و بتریه میرابل از سوى حاکمیت وقت دمنیکن به جرم فعالیت سیاسی و مبارزه براى یکسانى دستگیر و پس از شکنجه و خشونت زیادى به اعدام محکوم شده و جانشان را نثار آرمانهاى خود و آیندگان نمودند، بر مى گردد. به دنبال تلاش بسیارى که از سوى نهادهاى مبارزه براى کسب حقوق زنان صورت گرفت، در کنفرانسی در مکزیک پیشنهاد شد تا روز اعدام خواهران میرابل به روز مقابله با خشونت علیه زنان منسوب شود. در سال ١٩٩٨ سازمان ملل متحد این روز را به روز بین المللى مبارزه براى زدودن خشونت از زندگى زنان مشخص نمود و در قطعنامهاى با عنوان، "زنان، صلح و ارامش" این قانون را به تصویب رساند. علاوه بر این زنان فعال براى مقابله با هرنوع استثمار و نقض حقوق زنان موجب شدند کمیسیونى در سازمان ملل ایجاد شود که به روشنى حقوق زنان در ان تصویب شده و براى رعایت این قوانین در اختیار کشورهاى جهان قرار داده شده است. وقتیکه از قانون اسم مى بریم، بدین معناست که باید متعهد بودنى نسبت به ان وجود داشته باشد و اگر مخالفت و قانون شکنى در جریان بود، فرد خاطى مجرم شناخته شده و مورد تنبیهه قرار گیرد. اما متأسفانه هنوز هم در اکثریت کشورهاى جهان نقض حقوق زنان موجود بوده و این قانون و مقررات نتوانستهاند محدودیتى در برابر نقض حقوق زنان ایجاد نمایند و شاهدیم در سراسر جهان کم و بیش خشونت علیه زنان اجرا مى شود. خشونت بزرگترین کابوس زنان براى هر نوع پیشرفت و حق طلبى قلمداد مى شود. اکنون هم در قرن ٢١ مبارزه با خشونت علیه زنان بزرگترین دغدهدغه و در اولویت فعالیتهاى عرصه زنان در بخش وسیعى از جهان است. خشونت به اشکال گوناگون جسمى، روحى، اجتماعى و اقتصادى و ...غیره از سوى جامعه مردسالار با حمایت و پشتیبانى اداب و سنن و فرهنگ اشتباه جامعه علیه زنان به اجرا در مى آید.
علیرغم این، در شمارى از کشورها، مانند رژیم ایران خشونت به قانون تبدیل شده و حمایت مردان سیاسهتمدار و حکومتى را نیز در بطن خواهد داشت. علاوه بر این زنان در کردستان علیرغم نقض حقوقشان در زمینه حقوق ملى نیز از حق تعیین سرنوشت خود محروم شدهاند.
صرفنظر از تمامى مصائب و مشکلات و مدودیتهاى زنان، در کل و در حالت فراگیر، مى توان گفت، نسبت میزان خشونت در کشورها به بی سوادى و عدم هشیارى زنان مربوط مى شود. مى توان گفت، به طریقى وجود حس و عمل خشونت امیز از سوى مردها علیه زنان یک واقعیت است، اما قبول و باولر و معممولى جلوه دادن این شرایط، غیره طبیعى و مصیبت بار است. زمانى که خشونت و ازار و اذیت و درجه دوم قلمداد نمودن جنس زن وارد رگ و خون و به فرهنگ تبدیل شده و بخشی از شخصیت افراد را تشکیل دهد، چه انتخابى به جز مقابله با این فرهنگ و رفتار در برابر زنان باقى خواهد ماند. هرچند احتمالا٠‹ این تصمیم به دلیل مشکلات و موانع مختلف کارى ساده نباشد، اما مطمئنا٠‹ مى توان براى کاهش و پرورش نسل نو و اینده با فرهنگى انسانى، موثر واقع شود. زنان مستمرا٠‹ بایستى دغدهدغه بالابردن سطح آگاهى و هشیارى و شناخت حقوق خود را در سر داشته باشند و به دنبال ان نیز در برابر ناعدالتى و استثمار جنسیتى ایستاده و مبارزه کنند. مردان روشنفکر و مذهبى و برابرى طلب هم نباید غافل شوند از وظیفه و نقش خود براى برداشتن هر گونه خشونتى و باید براى آگاه نمودن جامعه، همکار و حامى زنان باشند.
کمیته مرکزى
سازمان خهبات کردستان ایران
٢٥/١١/٢٠ ٠ ٩